قـــــر و قـــــاطـــــی
تفاوت دختر پسرا، طنز و خنده بازار، اس ام اس های زیباو ...

مورچه عاشق

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه

بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت:

معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به

عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.

مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار

مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را

جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق

پیامبری را به خدمت موری در می آورد تمام سعی مان را بکنیم پیامبری همیشه در همین نزدیکیست

 



           
جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 9:41

 

 

دوست دارید اسمتون را باصدای بلبل بشنوید؟
پس به این ادرس برید
 
 

* زیباترین حکمت دوستی،به یادهم بودن است،نه درکنارهم بودن

 



           
سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, :: 12:25
علی افروخته


امواج دریا لنگه  کفش کودکی را از او گرفت...

روی ساحل نوشت:

دریا دزد کفشهایم...

مردی که از دریا ماهی گرفته بود...

روی ماسه ها نوشت:

دریا سخاوتمندترین سفره هستی...

موج دریا آمد و جملات را محو کرد و تنها...

این پیام را باقی گذاشت...

برداشتهای دیگران در مورد خودت را...

در وسعت خویش حل کن...

تا همچو دریا باشی.



           
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 23:4
علی افروخته

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:چرا مرا دوست داری …؟چرا عاشقم هستی …؟پسر گفت …:نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما ازاعماق قلبم دوستت دارم …دختر گفت …:وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟پسر گفت… :واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانمثابت کنم که دوستت دارم …دختر گفت …:اثبات.!.!.؟نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم…شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…اما تو نمی توانی این کار را بکنی …پسر گفت …:خوب …من تو رو دوست دارم …چون …زیبا هستی…چون…صدای تو گیراست …چون…جذاب و دوست داشتنی هستی…چون …باملاحظه و بافکر هستی …چون …به من توجه و محبت می کنی …تو را به خاطر لبخندت …دوست دارم …به خاطر تمامی حرکاتت…دوست دارم …دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد…چند روز بعد …دختر تصادف کرد و به کما رفت…پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…نامه بدین شرح بود …:عزیز دلم …تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …اکنون دیگر حرف نمی زنی …پس نمی توانم دوستت داشته باشم…دوستت دارم …چون به من توجه و محبت می کنی …چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…نمی توانم دوستت داشته باشم…تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …آیا اکنون می توانی بخندی …؟می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟پس دوستت ندارم …اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…در زمان هایی مثل الان…هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟نه هرگز…و من هنوز دوستت دارم …عاشقت هستم...




           
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 11:19
دوستم زنگ زده میگه : میخام برم تو اینترنت
میگم : خوب
میگه :کارت اینترنتم گرفتم
میگم : خوب
میگه : گذاشتمش تو "جا سی دی":|
میگم : چرا؟
خیلی قیافشو حق به جانب کرده ،میگه :
"خوب هر جا رو کیس گشتم نفمیدم کجا بزارمش منم گذاشتمش تو "جا سی دی":|
اخه نتونستم سیم تلفنو بهش وصل کنم :|
قیافه اون :O
من :|
بیل گیتس :|
رییس گوگل :|
مخترع اینترنت :|
رییس IBM :|
مخترع کامپیوتر :|
خدا :|
124 هزار پیغمبر :|
محروم استیو جابز (ع) تو قبر :|
عکس العمل اولیه کارت تلفن :|
عکس العمل ثانویه کارت تلفن:))))))))))))))




           
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 14:52

براتون داستان زندگی یک اسطوره رو به صورت طنز آماده کردم

حتما بخونید وگرنه از دستتون میره

بعد نگی نگفتی



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 14:46

 

این مطلب فقط جنبه طنزگونه دارد ، ولاغیر !

لطفا به خانوما بر نخوره !



ادامه مطلب ...


           
شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 21:26
علی افروخته

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند.
    
برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و رویشو بر میگردونه تا بخوابه.
    
برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم اگر نتوانستید 5دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما میدهم.
    
مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه.
    
برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم .
    
این پیشنهاد خواب رو از سر مهدس پراند و رضایت داد که بازی کند.
    
برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد .
    
اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟ برنامه نویس نگاه متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد.
    
برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟؟ مهندس بدون اینکه کلمه ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خــــــوابید!!!
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    
نتیجه اخلاقی : حسن کل کل با مهندس جماعت خطرناکه حسن !!!(مهندس هم جواب رو بلد نبود و در جواب سوال برنامه نویس باز 5 دلار داد بهش)



           
پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 11:44

 


ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
رمز عبور سلام گلم می باشد


ادامه مطلب ...


           
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 21:13
علی افروخته

مردی مشغول تمیز کردن ماشین نوی خودش بود.ناگهان پسر ۴ ساله اش سنگی برداشت

و با آن چند خط روی بدنه ماشین کشید.مرد با عصبانیت دست پسرش را گرفت و چندین بار به آن ضربه زد.

او بدون اینکه متوجه باشد، با آچار فرانسه ای که دردستش داشت، این کار را می کرد!

در بیمارستان، پسرک به دلیل شکستگی های متعدد، انگشتانش را ازدست داد.

وقتی پسرک پدرش را دید …

با نگاهی دردناک پرسید: بابا!! کی انگشتانم دوباره رشد میکنند؟

مرد بسیار غمگین شد و هیچ سخنی بر زبان نیاورد..

او به سمت ماشینش برگشت و از روی عصبانیت چندین بار با لگد به آن ضربه زد.

در حالی که ازکرده خود بسیار ناراحت و پشیمان بود،

به خط هایی که پسرش کشیده بود نگاه کرد. پسرش نوشته بود:

«« دوستت دارم بابایی»»

…..

…..

روز بعـــــد آن مــــــــرد خودکشـــــــــــی کــــــرد!!




           
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 9:5
علی افروخته

وضعیتم اینطوریه که :

قبل از حموم رفتن یه لیوان آب میوه پر میکنم و میذارم روی میز و

بعدش میرم دوش میگیرم و میام بیرون!

اونوقت یهو با تعجب به لیوان روی میز نگاه میکنم و میگم:

عــــه! مرسی عزیزم بازم که برام آب میوه گذاشتی!

و…با لذت خاصی میخورم!
............................................................
آخرین ورژن دعای آخرترم برای حل مشکلات:

الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته

دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.

پاس شوند کریمی

پاس نشوند حکیمی

نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم

الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی

نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،

الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟
............................................................
رو اعصاب تر از مهمونی که شب می مونه

مهمونیه که شب مونده و صبح زودتر از همه بیدار می‌شه

جاشو جم می کنه و عین منگولا میشینه یه گوشه منتظر بقیه!
............................................................

 

ادامه مطلب رو حتما بخونید



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, :: 15:47

اوايل شب بود. دلشوره عجيبي تمام بدنم رو فرا گرفته بود. بعد از اينكه راه افتاديم به اصرار مادرم يك سبد گل خريديم. خدا خير بده اونایی كه باعث و باني اين رسم و رسومهاي آبكي شدن. اون زمونا صحراي خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! چند شاخه گل مي كندن و كارشون راه مي افتاد، ولي تو اين دوره و زمونه حتي گل خريدن هم براي خودش مكافاتي دارد كه نگو نپرس!!!

قبل از اينكه وارد گلفروشي بشي مثل «گل سرخ» سرحال و شادابي ولي وقتيكه قيمتها رو مي بيني قيافه ات عينهو «گل ميمون» مي شه. بعدش هم كه از فروشنده گل ارزان تر درخواست مي كني و جواب سر بالاي جناب گلفروش رو مي شنوي، شكل و شمايلت روي «گل يخ» را هم سفيد مي كند!!!
 



ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 10:19
علی افروخته

 

شعر زیبای سیب و جوابیه ها


تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
همسایه عشق سیب باغچه باغبان سیب را دست تو دید 
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  
سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 



           
سه شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 20:34

اگه اینترنت نبود کی شصتا اسم داشت ؟

اگه اینترنت نبود کافی نت چی بید ؟

اگه اینترنت نبود علافا چی کار می کردن ؟

اگه اینترنت نبود هکرا با چی ور می رفتن ؟

اگه اینترنت نبود کی ازراه به درمی شد ؟

اگه اینترنت نبود چطوری یه پیرزن 20 سالش می شد ؟

اگه اینترنت نبود کی می تونست دوجنس داشته باشه ؟

اگه اینترنت نبود چی چشم وگوش بچه ها رو باز می کرد ؟

اگه اینترنت نبود چطوری بدونه این که صدات بیاد با بقیه حرف می زدی ؟

اگه اینترنت نبود من این چرت و پرتارو کجا می نوشتم ؟

اگه اینترنت نبود چی بود ؟



           
یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 23:36

اگه مامانا نبودن باباها چیکار می کردن ؟ ( دق )

اگه مامانا نبودن تلفن به چه درد می خورد ؟

اگه مامانا نبودن کی به بچه ها یه توپ دارم قلقلیه یاد می داد ؟

اگه مامانا نبودن کی از بچه ها جلو بابا شون دفاع می کرد ؟

اگه مامانا نبودن روزمادر کی بود ؟

اگه مامانا نبودن کی غصه می خورد ؟

اگه مامانا نبودن بچه ننه به کی می گفتن ؟

اگه مامانا نبودن شماهارو کی به دنیا می اورد ؟

اگه مامانا نبودن کی کجا چی کار می کرد ؟



           
یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 23:35
درباره وبلاگ


دیشب که نمیدانستم برای کدام یک از درد هایم گریه کنم کلی خندیدم (صادق هدایت)
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قــــر و قــــاطـــی و آدرس taklord.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 216
بازدید ماه : 297
بازدید کل : 23302
تعداد مطالب : 83
تعداد نظرات : 411
تعداد آنلاین : 1

Alternative content